دانلود رمان طعمه توهم نودهشتیا
نام رمان: طعمه توهم
نویسنده: «Ara» (هستی همتی) کاربر انجمن نودهشتیا
ژانر: معمایی، تخیلی، فانتزی، ترسناک
تهیه شده در انجمن نودهشتیا
دانلود رمان ترسناک
خلاصه: آن هنگام که درخشندگیاش به خاموشی میگراید و گرفتاری بُعد دومش را در انبوهی از سایهها رقم میزند، گمراهی احاطهاش میکند و توهمات تاریکش در پس باریکه راهی، هدایتش را به سوی غایتِ پیچ و واپیچ خوردهاش عهدهدار خواهد شد…
مقدمه:
نمیدانم
یا نمیفهمم
یا نمیتوانم بفهمم!
شومترین رخدادهای رقم خورده مرا در بر گرفتهاند
و تلاشهایم در پی ادراکشان، کشف حقایق پنهانشان آنچنان مرا گیج نموده که از حضورشان سیر گشتهام و حیران و سر گشته اطرافم را از نظر میگذرانم…
لامسهام ناآشناییهای حضورش را حس میکند
و در تقابلش عقلم آشناییاش را فریاد میزند؛
حضور ناپیدایش همان است که در کابوسهایم، سایههای مرگ را به سویم سوق میدهد؛
مرگی که به جسمش توان میبخشد و به روانم آزاری از جنس آشوب…
پیشنهاد ما
رمان هابیل و قابیل | آرتین کاربر انجمن نودهشتیا
رمان شکنجه سکوت | mhboobh کاربر انجمن نودهشتیا
کلاه هودیام را از آنجا که بود پایینتر کشاندم؛ تا به جایی که حتی از در معرض دید قرار نگرفتن بینیام هم اطمینان حاصل شد و در حین چشم چرخاندن به اطراف آن دخمهی زیر زمینی که به اصطلاح «کلاب» نامیده میشد، حلقهی انگشتانم را به دور لیوان لبریز گشته محکمتر نمودم تا فشار حرصم را بر روی بند بند انگشتانم وارد نمایم.
با گذر نگاهم از روی هر شخصی که در تیر راسم واقع میگشت، پوزخند قرار گرفته بر روی گوشهی لبانم پر رنگتر شده، جلوهای خاص به زیر کلاهِ مشکی رنگ ایجاد میکرد؛ تا پیش از دو سال گذشته که گذرم حتی به چندین خیابان بالاتر از چنین مکانهای آلودهای نمیخورد، افرادی را که اخیراً خود در میانشان لول میخورم را همچون سایر اعضای نزدیکانم که اشخاصی شسته و رفته بودند، احمق و گاهی روانی میپنداشتم که گویا عقلشان تاب برداشته است؛ همان زمان که چشمانم را بر روی برخی حقایق بسته و حتی بر زمین زیر پایم منت مینهادم تا شاید رضایت داده، پا در مسیرهای پر زرق و برق قرار گرفته در کنار آبراهههای شهر استراسبورگ قرار دهم!